حزب اللهی همواره فقط عمل به تکلیف می کند. او خود را دارای تکالیف فراوان دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی می داند که گاهی عقل و فطرت و در بسیاری موارد شرع مقدس به آنها امر کرده است.
مومن حزب اللهی در تمام موارد، فقط دو کار دارد: اول شناخت درست وظیفه اش؛ و دوم عمل به آن تا حد توان.
دیگر اینکه نتیجه کار چه خواهد بود، خیلی مورد نظر نیست و خلاصه نتیجه عمل، او را از انجام تکلیفش باز نمی دارد.
مثال های زیادی برای این مساله در تاریخ تشیع پیدا می کنیم:
۱. مالک اشتر تا نزدیک خیمه دشمن می رود ولی با دستور امیرالمؤمنین علیه السلام باز می گردد، حال آنکه اگر معاویه را می کشت جریان تاریخ عوض و بسیاری از مشکلات حل می شد ولی او به تکلیفش که اطاعت مولا بود عمل کرد.
۲. مسلم بن عقیل (ع) در جریان عیادت ابن زیاد ملعون از هانی، می توانست او را به قتل برساند ولی به خاطر حرمت شرعی یا اخلاقی ترور، از آن صرف نظر کرد و شد آنچه شد.
۳. امام حسین علیه السلام به وعده اش با حر در زمینه همراهی با او تا رسیدن دستور جدید، عمل کرد و با طرماح از راه کوهستانی، از حر جدا نشد زیرا تکلیف حضرت، وفای به عهد بود، حتی با دشمن. اگر این اتفاق می افتاد کربلا به وقوع نمی پیوست.
پس شیعه برای مقید بودنش در انجام تکلیف و نگاه نکردن به نتیجه، هزینه های زیادی داده است و خیلی بد است که خدای ناکرده حزب اللهی امروزی دنبال نتایج باشد و به این بهانه، از زیر بار تکالیف شانه خالی کند؛ که ان شاءالله چنین نیست.
خدایا به ما تکالیفمان را بیاموز و در انجام آنها ما را یاری و بهترین نتایج دنیوی و اخروی را بر آنها مترتب فرما.
آمین . . .